استان من، خوزستان، در قلب خود هنوز زنده است. مردمی دارد که با تمام فرسودگی، هنوز امید را میخواهند. اما امید بدون برنامه، بیپناه میماند و برای عبور از این جغرافیای اشتباه، باید خط فکری تصمیمسازان تغییر کند.
صبحی را بهخاطر دارم که بوی گرد و غبار در هوای اهواز پیچیده بود. ساعت شش صبح هنوز هوا تاریک بود اما خبر تعطیلی ادارات آمد و حالا در سکانسی دیگر فیلمنامه اهواز بحرانی، در چند روز اخیر دوباره تعطیلی های دو ساعته برای دود شدید و همچنان در این تکرار، کسی نفهمید کدام تصمیم درست است — فقط مردم خستهتر شدند. این استان، سالهاست در یک چرخهی تصمیمهای لحظهای، آزمون و خطا میشود.
اما مشکل، آلودگی نیست؛ مشکل، نوع مدیریتی است که هنوز فکر میکند با «تعطیلی دو ساعته» میشود با بحران اقلیمی کنار آمد.
خوزستان را نمیشود با فرمان اداره کرد. اینجا تن زمین و ذهن مردم هر دو خستهاند. از گردوغبار ، دود و گرما گرفته تا بی آب و هوایی، از فاضلاب تا بیکاری، هیچکدام با بخشنامه حل نشدهاند و ما در استانی زندگی میکنیم که ثروتمند است اما همچنان با کمبود سرمایهفکری روبهروست.
واقعیت این است که خوزستان قربانیِ «مدیریت تکرار» است؛ تصمیمهایی که هر سال با همان واژههای کلی آغاز میشوند و با همان سکوتهای همیشگی پایان مییابند.
استراتژیهای مانکن
در جلسات اداری، گاهی کلمهی «استراتژی» زیاد شنیده میشود، اما معنایش خالی است. استراتژی برای ما بیشتر شبیه مانکنی لوکس است؛ زیبا در ظاهر، بیفایده در عمل.
مدیریت ما همچنان درگیر نمایش است نه محتوا و با وجود تعریف، شعار، سند، طرح، کارگروه… اما هیچ تغییری در زمین بازی ایجاد نشده است. اگر شاخصها را نگاه کنیم، نه رضایت بالا رفته، نه تابآوری مردم. تنها چیز ثابت، تکرار اشتباههاست.
مدیرانی داریم که با نیت خوب وارد میشوند، اما گرفتار دستگاهی هستند که هنوز به داده، تحلیل و آیندهنگری اعتقادی ندارد و هیچ نقشهی راه پایداری وجود ندارد که وقتی مدیر رفت، مسیر قطع نشود و به عبارتی ما درگیر ادارهکردن بحرانیم، نه مدیریت آن…
زمان پوستهاندازی است
خوزستان به پوستهاندازی فکری نیاز دارد؛ یعنی بازنگری در مدل تصمیمسازی و عبور از تفکر دستورمحور.
مدیریت آینده باید میان علم و میدان پیوند بزند؛ باید بداند تعطیلی دو ساعته در برابر دود معلق در آسمان خوزستان، بیشتر از آنکه راهحل باشد، نشانهی درماندگی است.
کار سختی پیش روست اما ممکن است، اگر جرأت تغییر وجود داشته باشد.
دوباره تکرار می کنم ؛ استان من، خوزستان، در قلب خود هنوز زنده است. مردمی دارد که با تمام فرسودگی، هنوز امید را میخواهند. اما امید بدون برنامه، بیپناه میماند و برای عبور از این جغرافیای اشتباه، باید خط فکری تصمیمسازان تغییر کند. توسعه از مرکز شروع نمیشود؛ از ذهن آغاز میشود. و تا وقتی فکرها تغییر نکردهاند، هر تصمیم جدید، بازتولید همان اشتباه قدیمی است.

















